فرهنگ امروز: متن زیر سخنرانی یوسف اباذری در اولین مجمع اتحادیه انجمنهای علمی دانشجویی علوم اجتماعی کشور با عنوان «علوم اجتماعی و دانشگاه» است که دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۵ در تالار ابن خلدون دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
 من متنی را از قبل آماده كرده و درصدد بودم كه در رابطه با جامعه و مكاتب جامعهشناسی سخن بگویم. اما در اینجا وقایعی اتفاق افتاد كه بهتر است به آن هم بپردازیم. در سال ١٩٥٦ و هنگامی كه حزب كمونیست آلمان شرقی كارگرها را سركوب كرد، برشت در آن شب مینویسد «آرزو دارم كه عضو حزب كمونیست بودم.» یعنی برشت برود و كارت حزب را بگیرد. وی در یك مرحله بسیار حساس و هنگامی كه حزب مشغول سركوب كارگرها بود، میگوید كه دوست دارم عضوی از حزب باشم. چرا برشتی كه این همه داد سخن در دفاع از پرولتاریا میدهد در این مقطع میگوید كه ای كاش عضو حزب بودم و كارگرها را سركوب میكردم؟
برشت معتقد بود كه كارگرها خودشان را لوس میكنند، باید صبر كنند تا حزب سر و سامان بگیرد و در برابر اردوگاه امپریالیسم خودشان را آماده كنند. این حرف چه ربطی به جلسه امروز دارد؟ دانشجوی اولی كه این جا سخنرانی كرد؛ تحقیرآمیز بیان كرد كه اساتیدی در این جا خواهند آمد و در رابطه با نئولیبرالیسم و دانشگاه داد سخن خواهند داد. ایشان خود بعدا در رابطه با اینكه نئولیبرالیسم چه بلایی به سر دانشگاه آورده است، سخنرانی كرد. ماجرا چیه؟ اگر سخنرانان میخواستند در رابطه با نئولیبرالیسم و دانشگاه صحبت كنند خود شما هم كه همین كار را انجام دادید. ماجرا سر حرف، منطق و اینكه عدهای در اینجا سخن مستدل بگویند نیست. مساله سر این است كه من باید صحبت كنم. چرا كه كسی كه اینجا آمد غیر از اینكه بگوید دانشگاه و بعضی از مسوولان نئولیبرال شدهاند چیز بیشتری نگفت. شاید كسانی كه دعوت شدهاند میتوانستند صحبتهای عمیقتر و با اطلاعات بیشتر بگویند. آیا ارتباط بین نئولیبرالیسم و دانشگاه را منحصرا شما باید بگویید؟ اگر كس دیگری بگوید در خدمت نظام سلطه و سوپاپ اطمینان است و فقط شما نیستی؟ همان حرفی را كه شما بیان میكنید، عدهای دیگر هم بیان میكنند، پس شما از این نگران نیستید كه در رابطه با نئولیبرالیسم و دانشگاه صحبت نمیكنند. اما خود شما یك سری سخن در رابطه با افراد و نه یك مكانیزم با عجله بیان كردید.
یاد بگیرید
آخرین كتابی را كه خواندهام از ژیژك بود. در آن كتاب ژیژك جوكی را به این مضمون بیان میكند: از ماركس، انگلس و لنین سوال میكنند كه شما معشوقه دوست داری یا زن؟ ماركس كه خیلی محافظهكار بود گفت زن، انگلس گفت معشوقه و لنین گفت هردو. ماركس و انگلس از لنین پرسیدند چرا هردو؟ لنین گفت برای اینكه به زنم بگویم پیش معشوقهام هستم و به معشوقه بگویم پیش زنم و بعد بروم هگل بخوانم.
تمام حرف ژیژك در آنجا این است كه یاد بگیرید و یاد بگیرید. وی میگوید بعد از انقلاب تمام توجه لنین این بوده است كه ما باید این فرهنگ بورژوایی غرب را به گونهای داخل روسیه بیاوریم. سوسیالیسم در یك كشور و ساختن سوسیالیسم دغدغه لنین نبود. تمام حرفی كه لنین بر آن تاكید داشت، این بود كه یاد بگیرید و یاد بگیرید. چی را یاد بگیرید؟ فرهنگ بورژوایی غرب را. گمان میكرد كه اگر این فرهنگ بورژوایی غرب را یاد نگیرید به باد فنا خواهیم رفت كه به باد فنا هم رفتند. برای اینكه یاد نگرفتند. ابتدای كتاب آموزش ستمدیدگان، نوشته پائولو فریره میگوید، ستمدیدگان اگر قدرت را در دست بگیرند، چون هیچ جهان دیگری را بلد نیستند، كارهایی را كه ستمگران انجام دادهاند به نحوی دیگر انجام میدهند. چرا كه چیز دیگری نمیدانند و همین دنیایی كه در آن زیست داشتند را میشناسند. اتفاقا دنیای قبلی برایشان مهم است. سعی میكنند مانند آن شوند. با این تفاوت كه اینبار خودشان بر راس قدرت هستند و دیگران پایین قدرت. چرا لنین در سال ١٩١٧ كه جنگ جهانی شروع شد، خود را زندانی و شروع به خواندن كرد؟ بعضی هم معتقد هستند كه نظریات بهتر بعدی را كه ارایه كرد تحت تاثیر همان قرائت از منطق هگل است.
رخداد از كجا میآید؟
حالا كه همهچیز به هم ریخته است اجازه بدهید من در كمال احترام بیان كنم كه كاملا با نظرات آقای فراستخواه و این دید اخلاقی مخالف هستم. خودشان هم آخر سر بیان كردند كه اخلاق و دولت و... شكست خورده است و باز برگردیم به دنیای اخلاق. اگر همه اینها شكست خورده است ما دوباره به كجا برگردیم؟ كما اینكه بعضی از طرفداران جمهوری اسلامی هستند كه نه دوره جنگ را قبول دارند، نه دوره اصلاحات، نه دوره مهرورزی و نه هیچ دورهای در تاریخ انقلاب. اینها در حالی كه خودشان را رادیكالترین افراد میدانند، در عمل هیچ دورهای را قبول ندارند. اما در نظر خود را مومنترین میدانند. به گونهای صحبت میكنند كه گویی تنها آنها وفادار به جمهوری اسلامی هستند و بقیه كه از جاهایی دفاع میكنند و جاهایی را نقد میكنند، افراد منافق یا فریبكاری هستند كه قصد فریب دادن دارند.
این رادیكالیزیم كه به این معنا میآید و علیه یادگیری است، از كجا میآید؟ درست از همان جایی كه آقای فراستخواه گفتند و من با نتیجهگیری آن مخالف هستم. اینكه همهچیز شكست خورده است و من هیچ چیزی ندارم كه به آن متوسل شوم، یك رادیكالیزم عجیبی به من میدهد كه قادر باشم تمام جهان را نقد كنم. این رادیكالیزم از یك نا امیدی بسیار شدید در مورد انسانهای واقعی به دست میآید.
اتفاقا یكی از چیزهایی كه من میخواستم بگویم، بدیو بود، بدیو كسی است كه افلاطون گرا است. شیوه ریاضی را بهترین شیوه استدلال و افلاطون به دنبال حقیقت است. همه نحلههای حاضر اعم از هرمنوتیك، فلسفه تحلیلی، پست مدرن و... را به این دلیل كه به سفسطه گرایی میانجامد، میكوبد. چه چیزی مهم است؟ حقیقت. حقیقت در سیاست در رخداد خود را نشان میدهد. اینكه رخداد چگونه میآید مشخص نیست. رخداد خود میآید. ما باید چه كنیم؟ تنها باید خود را آماده كنیم. كریستین ژامبه یك مائویست قدیمی است كه طرفدار كربن و طرفدار صوفیگری شده است. مقالهای نوشته است و در آن ادعا میكند كه بدیو رخداد را از كربن گرفته است. كسانی كه از ایده كمونیسم دفاع میكنند او و ژیژك هستند. آنها كسانی هستند كه بدون خجالت خود را كمونیست میدانند و معتقد هستند كه جهان جدید به یك معنا به هبوط مطلق رسیده است چرا كه تفكر دینی در ژیژك هم وجود دارد. از نظر بدیو هم دنیای جدید ویران شده است و بعد از یونان سفسطهگرایی به اوج خود رسیده است. هیچ چیز آبژكتیوی برای رادیكالیزم وجود ندارد.
فریبی در كار نیست!
یكی از مولفههای جامعههای تودهای، كین توزی تودهای است. از نظر نیچه، انسان كین توز كسی است كه اتفاقا دلش همان قدرت و... را میخواهد، اما چون نمیتواند به دست بیاورد، آن را تئورایز میكند. اگر منظور شما (دانشجویان معترض) این بود كه بازار آزاد و دانشگاه دو وصله ناجور هستند و باید به آن انتقاد كرد، حرف شما را كه در این جا بیان میكنند. اما میگویید اینهایی كه در اینجا نقد میكنند اصلا حرفی بیان نمیكنند. سخن شما دو صورت بیشتر ندارد؛ یكی اینكه تنها من باید صحبت كنم و یكی اینكه با برگزاری این جلسات مساله پیوند دانشگاه و بازار آزاد ماست مالی شود. یعنی باز ترس توده از اینكه عدهای مبادا فكرو تئورایز كنند. همان غربی كه بدیو، ژیژك و لنین از درون میآید، استاد تئورایز كردن هستند.
دانشجو به این اعتراض دارد كه فلان مسوول دانشگاه گفته است كه من دانشگاه را خصوصی میكنم. دولت آقای روحانی از ابتدا گفته است كه ما دولت بازار آزادی هستیم و فلان مسوول در آنجا قرار گرفته كه دانشگاه را خصوصی كند. بعد هم بیان میكنند كه هیچ باجی به شما نمیدهیم، چون نمیخواهیم شما را لوس كنیم. چرا من به گونهای صحبت كنم كه یعنی اینها نمیفهمند چه كاری انجام میدهند. خیلی خوب هم متوجه هستند كه چه كاری انجام میدهند. یك برنامه جهانی است. اتفاقا در سطح جهانی در حال زوال هم است. انتخابات ریاستجمهوری امریكا نشان میدهد كه این سیستم امریكا را هم به نابودی میكشاند. در این جا اما موفق شدهاند كه آن را به صورت تئوری توسعه جا بیندازند.
پنهان كردن و توطئهای وجود ندارد، همیشه و رسما میگویند. منظورم این نیست كه كسانی كه این سیستم اقتصادی را قبول ندارند دست به فعالیت نزنند و انتقادی نكنند، منتهی پیشفرضشان این نباشد كه یك عدهای هستند كه عدهای دیگر را فریب میدهند. فریبی در كار نیست. خیلی آشكار و واضح این دولت از این مواضع دفاع میكند و همهچیزها را هم میدانند. از زمان برنامه تعدیل اقتصادی به بعد و زمانی كه آقای شهردار خواست «آنتروپ لورن» درست كند تا الی بقیه همه برنامه درست و منظم است. عدهای دایما ایراد میگیرند كه... (فلان نهاد نظامی) را وارد اقتصاد كردهاند. ماجرا كاملا یك ماجرای بازار آزادی بود. به آن نهاد غیر اقتصادی گفتند كه مستقل شوید.
 اینها همه برنامه مشخصی است كه ٢٥ سال از آن میگذرد اما به گونهای گلایه میكنید كه انگار قرار بوده كار دیگری انجام دهند و به كار دیگری مبادرت ورزیدهاند.
با دهشتناكی مسائل روبهرو شویم
یك طفولیتی در ما ایرانیان هست كه من آرزو میكنم بازار آزاد آن را درمان كنم چرا كه بازار آزاد یك طرف دیگر هم دارد كه میگوید بخواهید و نخواهید من جای گلایه باقی نمیگذارم. آن رژیم سابق بود كه میخواست باج دهد و البته خشونت هم داشت. بازار آزاد میگوید یا میمیرید یا میمانید. بیخود نیست كه حرفهای آقای فراستخواه ناگهانی ظهور میكند. این صحبتها به دنبال یك اخلاق هستند كه به نظر من وجود ندارد. اتفاقا زمینه این حرفها یك بورژوازی سربلند آگاه به منافع خودش است كه در ایران آمده است و هیچ تعارفی با هیچكس ندارد. فسلفه خودش كه اخلاق غایات مطلق و كانت هست با خودش میآورد. دایما بیان میكند كه دانشگاه جای علم است و از این صحبتها. دانشگاه دستگاه ایدئولوژیك دولت است و من هم كه در آن كار میكنم مسوول این دستگاه هستم. سیستم را باز كنید ببینیم كجاییم و بعد صحبت كنیم. این تلطیف، معنوی، اخلاقی كردن یك چیزهای دیگر است. امیدوارم این نهاد پا بگیرد و كار كند. كسی كه در دانشگاه بلوچستان است خودش در رابطه با مسائل آن استان صحبت كند و من از اینجا برای بلوچستان، كردستان و... تصمیم نگیرم. من با علم و این صحبتها كار ندارم، برای من مهم است كسی كه در بلوچستان است بنویسد كه در آن جا چه خبر است. خود دانشجوها هم باید این كار را انجام دهند. بزرگترهایشان كه من باشم تا سر در طرح و... غرق هستم. این را هم اضافه كنم طرح گرفتن هیچ ایرادی ندارد. استاد دانشگاه با چندین بچه چگونه زندگی كند، هنگامی كه حقوق او اندازه دو روز در آمد یك بقال نیست، معلوم است كه باید طرح بگیرد. بحث من این است كه این طرح را كه گرفتی به گونهای در جامعه مطرح كن كه بقیه هم در رابطه با آن اظهارنظر كنند. خواهش میكنیم این را به بایگانی نسپارید كه كسی آن را نبیند. منظورم ساده است. آقای فراستخواه مسائل را سیاه سفید، اخلاقی، بینوایان گونه مطرح نكنید. مسائل بسیار دهشتناكتر و رنجآورتر از آن چیزی است كه شما بیان میكنید. با این دهشتناك بودن كنار بیایید. بازار آزاد از ما میخواهد كه اخلاق رواقی داشته باشیم. مقاله نوشتهاند كه كارگران این مزد را بگیرند كه كارآفرینان به ثروت جهان افزوده كنند. اینها جوك و شوخی است. اما طرف دیگر دستمزد كارگر و استاد است. منظور من روشن است. گلایهای وجود ندارد. دولت همین است. وظیفه بقیه هم این است كه گلایه نكنند و كاری كه فكر میكنند برای زندگی خودشان و هم نوعشان مفید است با عقل و تدبیر (نه تدبیری كه دولت آن را بیان میكند) انجام دهند.
منبع: روزنامه اعتماد
 
                            
نظرات مخاطبان 1 14
۱۳۹۵-۰۲-۲۵ ۱۹:۳۳ 8 6
ما که واله نفهیدم به کدام ساز استاد برقصیم یک روز می کوید طرح بد است پزوهش بد است روی اموزش تمرکز کنیم هفته بعد می اید می کوید پژوهش خوب است چند روز بعد می گوید فلسفه بد است واخ است بروید تجربه کنید الان می گوید تجربه بد است بروید مثل لنین هگل بخوانید جناب استاد حالتان خوب است شاگرد کوچک شما نگران حال شما است فکر کنم استاد یک سالی مرخصی بگیرید استراحت کنید کمتر سخنرانی کنید۱۳۹۵-۰۲-۲۶ ۱۲:۵۱امیرعلی 7 10
خیلی جدی نگیرید. استاد حدیث نفس می کند که زنده بماند. جیزی برای گقتن ندارد. این هم یکی از سری استادان شفاهی است که دانشگاه مادر تولید می کند. سه دهه در دانشگاه بودن و تنها یک رساله دکتری بی سر و ته نوشتن. این هم شد استاد و دانشگاه؟ ژیژک دست کم کتاب می خواند و جوکی جعل می کند. استاد ما هم جوک در پیتی او را نقل می کند۱۳۹۵-۰۲-۲۶ ۲۲:۲۹ 6 6
استاد جان من بیا پایین سنگ نیانداز ، از کی چیز یاد بگیریم از دانشگاهی که شما استادان ان هستید که بعد از این همه سال یک سخنرانی منسجم نمی توانید انجام بدهید ، یک نوشته منسجم ندارید در کلاستان روی هیچ متنی متمرکز نیستید از شما انچنان جو زده می شوید که نمی توانید خودتان کتنرل کنید چهار بچه در سالن حرف می رنند اینقدر احساساتی هستید که همان جا می خواهید جواب او بدهید از شما که در جریان جلسه پاشائی سر یک دانشجو که فرضا صددر صد خطا کرده باشد عربده می کشید استاد از کی چیز یاد بگیریم شما خودتان تاریخ گلایه از بشریت جامعه و انسانیت هستید تاریخ فعالیت علمی شما سراسر پر از گلایه است کدام کتابی را نوشتید کدام پایان نامه ای را درست هدایت کردید که با افتختار بتوانید بگویید این پایان نامه ای بود که روح من دران است استاد تو را بخدا سنگ نیانداز بیا پایین باهم برویم۱۳۹۵-۰۲-۲۷ ۱۵:۲۴امین 2 1
تقصیر توست اگه مثه دیـوونه¬هام…" اگر دانشجویانی پرخاشگر با رویکردهایی رادیکالی و سطحی هستیم که اغلب ارادۀ¬مان در جهت برهم زدن چنین جلساتی استوار می¬شود و توش و توانی نیز جز این برای¬مان متصور نیست، و نیز اگر دیگر تاب و تحمل کلاس¬های درس، جلسات علمی و پژوهشی یا سخنرانی¬های پرطمطراق و تجویزهای ایدئولوژیک¬تر از ایدئولوژی¬های مورد نقد شما را نداریم گناه از ما نیست ! تقصیر ما نیست اگر از تاریخ فلسفه و اندیشه و از ادبیات سیاسی تنها نقل قول¬هایی کوتاه و بریده و استاتوس¬وار از "برشت" و دیگران را به یاد داریم که همین¬ چند را هم تنها برای استفادۀ روزمره به جهت شاهد آوردن تحصیلکرده بودنمان همچون مصرف یک کالای مصرفی خرج می¬کنیم و یا در نهایت به سبب مستدل کردن "انشاءهای" اغلب سطحی، ناشیانه ، غیرعلمی و شخصی¬مان_نه آن هم مثل شما ماهرانه بلکه به زعم شما بدوی و خام _ به کار می¬بندیم. اگر به زمین و زمان مشکوکیم... و شعور و آگاهی¬مان از گذارندن واحدهای درسی دانشگاهی فراتر نمی¬رود... اگر تنها منتظریم کسی بیاید و چون گلادیاتورها برایش کف بزنیم و هورا بکشیم... و اگر توانایی غور در آلبوم¬های اندیشگی و متون فلسفی را همچون شما مترجمان زبردست دهه¬های پر رونق 50 و 60نداریم، گناه از ما نیست. اما از سویی دیگر یقیناً گناه از آن ما نیز هست که امثال شما، چونان big otherهايي فصل الخطابِ همه مواضع نظری و انتقادی را تنها از دریچۀ باریک تجربۀ زیسته و نازیستۀ خود، آن هم با خشونت هرمنیوتیکی تام بر روی جمعیت نادانِ پیش رویتان پرتاب می¬کنید(شما را ارجاع میدهم به رفتارهایی که امثال اباذری و طباطبایی و دیگرانی که کم هم نیستند در مواجهه با نقد هرچند دچار اشکال منتقدان از خود نشان میدهند). و باز هم گناه از ماست که در هر بزنگاه تاریخی مواضع نظری یا کنش¬هامان، نظرات و درنهايت کلیت زیست علمی-مان را زير سايۀ کوچک و درون کرانۀ تئوریک بزرگانی چون شما صورتبندي می¬كنيم چرا که کودکانه گمان می¬بریم بيرون از اين ساحت، هستندگي علمي نخواهیم داشت... تقصیر ماست اگر همچنان امروز و در اوضاع کنونی عده¬ای چون شما که در سال¬های قحط الرجالی اندیشه آن هم با وفور و فراوانیِ آلبوم های اندیشگی، پيـچ¬های خطیر نظـرورزی را با پیـوند تفسیر و ترجمه رد کردید و امروز هم با همان نسخه و هر رخدادی و پيـچ دیگر را و با اتكا به همان فرمان۱۳۹۵-۰۲-۲۷ ۱۵:۳۱امین 2 2
با اتكا به همان فرمان قصد پیچیدن دارید، و به همين سبب است که ديگري را (منظور همان دانشجوی معترض حاضر در جلسه است) به جهت غير بودگي با گفتمان خویش؛ مخدوش و تخريب یا به سخره گرفته و در نهایت به حاشيه مي رانید ! روزی كه در آن جلسه اباذري به نقل از لنین در مواجهه با فرهنگ بورژوایی غرب گفت:"بياموزيد و بياموزيد و بياموزيد" و دانشجویان را به عوض حرکت¬هایی که منجر به کنش می¬شود(همچون عملی که در ابتدای جلسه از دانشجوی خطاکار سر زد) به یادگرفتن مضاعف فراخواند و عده¬ای از ما نیز همچون حاضرینِ هیجانی در "کلوزیوم" براي چنین گلادیاتوری كف مي¬زدیم شاید یادمان رفته بود که در سالن همایش یک دانشگاه جمع شده¬ایم و اینجا درست همان محلی است که کسب و تولید معرفت از کارکردهای به ظاهر اصلی آن است. اما چرا امروزه دانشگاه در ایران موجد چنین کارکردی_حتی به شکل کارکردهای سرمایه-دارانۀ دانشگاه در غرب_ نیست، سوالی است که اباذری و اساتید حاضر در جلسه از پاسخی روشن به آن با شدت و حدت تمام گریختند! و در عوض به جای پاسخ به این سوال همچون جوابی که هایدگر در قبال پرسش یاسپرس داد عمل کردند.(زمانی کارل ياسپرس در جریان یکی از سخنرانی¬های پرشور و حرارت هیتلر از هایدگر که طرفدار مواضع سیاسی حزب نازی بود پرسید: چگونه مرد بيفرهنگي چون هيتلر ميتواند آلمان را اداره كند، و هایدگر در جواب پاسخ داد: «فرهنگ و تربيت مهم نيست، به حرکت جذاب دستهايش نگاه كن»!) حالِ امروزِ ما و مواضع نظری اساتید اعظم(فصل الخطاب) و دعوت به عدم کنش هایی(از این دست) از سوی ایشان، دست کمی از رویکرد هایدگر در مواجهه با سوال یاسپرس ندارد. اباذري به "درس" ارجاع میدهد و حال آنکه دیروز هایدگر به "دست" ارجاع می¬داد... در بزنگاهی كه در جهان امروز اجبار و زور به شکل نوین خودش تحميل و انقياد را با رضایت خاطر و توافق جمعی به میانجی کارکردهای امروزین دم و دستگاه¬های قدرت فراچنگ ¬آورده است. و شیوه¬ها و سبک¬ها با تمام توان و سرعت از روي ما عبور می¬کنند و مارا همچون ابژه/سوژه¬های اختۀ خویش به دنبال خود به این سو آن سو و هر آنجایی که سود و تولید ثروت به شکل حاد خود حضور دارد می¬کشند. دانشگاه و ما(سوژه هایش) کجای این فرایند قرار داریم؟۱۳۹۵-۰۲-۲۷ ۱۵:۳۷امین 1 3
آیا دانشگاه نیز بخشی از همین فرایند کلی(universal) و حاکم نیست(در زیر سایۀ آپاراتوسي كه خود اين اساتيد كارگزارانـش هستند، کما اینکه با وقاحت هم اعتراف می¬کنند كه "اگر طرح و پروژه نگیریم و به این قضا و فضا تن ندهیم چگونه باید نان بخوریم ؟!) و در تنجیدگی میان کسب و تولید دانش/قدرت دانشگاه به سان دم و دستگاهی در جهت بازتولید همین شرایط به حیات به ظاهر مستقل خود در کسب و و تولید دژشناخت ادامه می¬دهد. حال و در این میان استادِ اعظم براي دانشجو آن هم دانشجویی که توصیف و بضاعت آن پیش¬تر رفت، نسخه ي جادويي "دانشجو بايد برود بياموزد و بياموزد و بياموزد" تجويز ميكند! آیا آموختن در چنین ساختی اصلاً امکان وقوع می¬یابد؟ آیا اساساً آموختن و آموختن و آموختن در چنین فضایی که تولید دژشناخت اصلی¬ترین کارکرد دانشگاه محسوب می شود، خود منجر به تولید و بازتولید شرایط و تولید دوبارۀ چنین ساخت و زیستی که امروز در آن غوطه¬وریم نمی¬شود؟ پاسخ به سوالاتی از این دست از طریق به اصطلاح "آموختن" در دانشگاه در بهترین وضعیت تنها موجد صحنه نمایشی است که امروزه همه تماشاگر جهانی آن هستیم. اما آنچه در ذهن امروزی ما در حال از میان رفتن است و اضمحلال، آن است که «آموختن تنها نیمی است که بدون تغییر ناشی از عمل تلاشی سخت و بی¬ثمـر خواهد بود...»۱۳۹۵-۰۲-۲۸ ۱۲:۴۵باقر 0 5
وقتی دولت دولت احمدی نژاد است با تمام حسد و کینه انتقاد می کردند و از انتقاد هم گذشته فحاشی و خیانت می کردند. به روحانی که رسید انتقاد نکنید.۱۳۹۵-۰۲-۲۸ ۱۴:۳۳ 3 3
بیهوده نبود که هگل از جامعه شناسی بیزار بود!! چندین دهه پیش، هومبولت و دیگران در آغاز تاسیس دانشگاه در آلمان رسالاتی در باب کارکرد و کنش دانشگاه نوشته بودند، که بد نیست دوستان جامعه شناس ما نگاهی به آن می انداختند تا این همه دچار توهم نمیشدند! اما دوستان بزرگواری که از «ننوشتن» افرادی مثل اباذری، در آشفته بازار کتابسازی و ترجمه های مضحک و خنده دار آقایان اساتید دانشگاه، انتقاد میکنند، یا از آشفتگی گفتار ایشان، نه از جامعه ما و روند تخریب تدریجی علوم انسانی و دانشگاه و ... به نیکی آگاهند و نه به درستی «یاد» گرفته اند و به «یاد» دارند که چگونه ما «اینجا» ایستاده ایم. اما یک نکته در باب بزرگوارانی پیرو عارف بزرگ هایدگر و همپالگی های عارف مسلک و هوهوگوی ایشان: جامعه شناسان و فیلسوف مشربانی که دانش مضحکشان حتی آنقدر قد نمیدهد که نامی از «دفترهای سیاه» به گوششان خورده باشد و نمیدانند در آشفته بازار مضحکی که نمیتوان از «حقیقت» نوشت، بهتر است که «هیچ ننوشت» و به همین جوش و خروش آشفته و درهم و برهم اباذری وار بسنده کرد.۱۳۹۵-۰۲-۲۸ ۱۴:۵۶ 1 2
اصلا این انجمن های علمی مگر به دانشجویان تغلق ندارد چرا بایستی اساتید را دغوت کنند مثل روز گارگر که بجای اینکه کارگران سخنرانی کنند یک عده تحصیل کرده می ایند برای گارگران سخنرانی می کنند انجمن علمی به دانشجویان تغلق ندارد و این دانشجویان اند که باید صحبت کنند مباحثه کنند تا بتوانند راه های جدید پیدا کنند ضمن اینکه انجمن های علمی دانشگاهها هنوز در سازمان پایایه خود دچار مشکل اساسی هستند باید اول در سازمان پایه ان کار شود تا قوام بگیرد بعد سازمانهای قوام یافته بتوانند اتحادیه داشته باشند۱۳۹۵-۰۲-۲۸ ۱۹:۳۰ 3 1
اقای اباذری نزدیک به سی سال است که در این دانشگاه مادر جوش و خروش اشفته می کند ودرهم و برهم درس می دهد و صدها استغداد شریف در گوشه کنار جهان و یا در بیرون دانشگاه کنار گذاشته شده اند بحث سر این نکته است که دوصد گفته چون نیم کردار نیست ایشان خود نیاموخته است که لااقل یک اصلاحی در شیوه درس دادن درهم و برهم خودش یا به تعبیر ان دوست چوش و خروش اشفته خود بدهد داستان داستان ان ملائی بود که وعظ می کرد اما برای دیگران اقای اباذری ، استاد ، برادر ، حاجی ، رفیق یک کم یاد بگیر یاد بگیر سی سال است داری همین چوش خروش اشفته را می گوئی و درهم برهم درس می دهی تا کی تا کی خطابه تا که موعظه تا کی پند و اندرز به دیگران ما چرا محکومیم به پند و اندرز به نصیحت برادر ، استاد ، حاجی ، رفیق۱۳۹۵-۰۲-۲۹ ۰۳:۲۸سعید عهدی 1 0
بهر حال واقعه ای که حد اقل ۵۰ واحد آی کیو بیشتر میطلبد تا یک گزاره درست را درست درست به پایان برساند کسی , گاهی برای محک شرافت باقی مانده در جانی , پس از سر از کتابها برداشتن , از راه میرسد ؛ همان بهتر که اعتیاد به داروهای مخدره شیمیایی تولید شده در پیشرفته ترین آزمایش گاه های غرب به جان کسی که نمیسازد , جای برای مخدرات گیاهی و بساز باز کند تا آنچه با قانون اساسی استبدادی هم در تعا رض مستمر و تکامل یافته بوده است , سر از سخن باز گشاید و این گزاره را سیلی وار به صورت بی سیرت دژخیم مطلق بنوازد و اینچنین " با زور سرنیزه استعمار , با هر غرضی و مرضی و عرضی , استبداد سر جا نشانده شده در پس دست نشانده ها , دیگر با روی باز آمده است." باز بگوید .۱۳۹۵-۰۳-۰۲ ۱۶:۱۱بهزاد 2 1
ما که نفهمیدیم ایشون چی گفت. از حزب کمونیست آلمان شرقی و برشت گرفته تا بدیو و نیچه و کربن و ژامبه و ... را ردیف کردن در خط مقدم جبهه ای که هر کسی تیری در میکند به سمتی. بیچاره دانشگاه در ایران. به واعع که از مدرسه برنخاست یک اهل دلی/ ویران شود این خرابه دارالجهل است۱۳۹۵-۰۳-۱۲ ۱۸:۱۶حجّت 1 3
آقا بنده اوّلش فکر کردم سر وتهی نداره این نوشته، ولی به خاطر دهاتی بودنم اینو گذاشتم به حساب سواد خیلی زیاد استاد؛ امّا گویا باقی ملّت هم نفهمییدن ایشون چند چندند.۱۳۹۵-۰۳-۱۷ ۲۰:۰۱احسان 2 3
بیشتر افرادی که بهاصطلاح "نظر" دادهاند حتا چند خط فارسی ساده و روشن هم بلد نبودهاند، منطق حرفهایشان که بماند. فکر، مانند زبان، مغشوش و آشفته و پرت و پلاست.